«غمِ عشق»
بیگانه به دنبالِ غم عشق، چهها میکنم امشب
وز عشق خبر نیست، به دنبالِ خُمش میشوم امشب
جم نیست
وز جام خبر نیست
این جامِ جم از دوری او شب شود امشب.
وز کاسهی مجنون خبری نیست
لیلی به کجا رفت و خیالش به دلم نیست
وز لیلی و مجنون گذری میکنم امشب.
کُه نیست
فرهاد کجا رفت و ز شیرین خبری نیست
این کوهکَنان را به کجا میشود امشب؟
وز زال خبر نیست
رستم به کجا رفت و ز خوانش خبری نیست
وز دیو، وز رخش، وز کاوهی ثانی خبری نیست
از هیچ خبر نیست
از پوچ خبر نیست
وز آتش و خاکاب و ز بادی خبری نیست
ـ از بُت خبری نیست ـ
ای وا اسفا
هیچ خبر نیست.
17 اسفند 81
بابا خدا بده برکت با این همه وبلاگ واقعا خسته نباشی جالب بود .میدونی با این شعرت یاد شعر حافظ افتادم که میگه::::::::
سینه مالامال دردست ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
واقعا زیبا بودن موفق باشی
من واقعا شرمنده شدم که تا حالا اینجا نیومده بودم واقعا عالیه خدا قوت
آهان
این خوب بود.
شاید از لحاظ فنی یه ذره بهتر از بقیه بود