« صنما! »
صنما! تا به کی اینجا، منِ بیمار بمانم؟
صنما! تا به کجا در نظرت خار بمانم؟
صنما! باده پرستی همه در عیش بسوخت
صنما! با که در اینجا دل و دلدار بمانم؟
صنما! خانهی ویرانهی او یادت هست؟
صنما! خانه در آنجا، برِ سردار بمانم؟
صنما! قصهی من قصهی مظلومی نیست
تو بگو تا به کی اینجا به سرِ دار بمانم؟
صنما! باده مهیاست، ولی ساغر نیست
تو بگو ساغر ما کیست، که بر یار بمانم
صنما! مُهر سکوت است آن مُهرهی باطل
چارهی کار من امروز، اگر نار بمانم
30 بهمن 84
صنما به تو دل دارد خو
نکند به دری دیگر رو
بسیار زیبا مینویسی.( این یه حقیقته نه یه تعارف )
باز هم بیا پیشم خوشحالم میکنی