از با تو نبودن خودم میترسم
از این همه بودن خودم میترسم
یک جام مِی از پیش فلانی آرید
از مست نماندن خودم میترسم
هیچیم و از این نبودن خود مستیم
با این همه هیچ بودن، از خود رستیم
ما خط زدگان نامِ خویشیم همه
با خط زدنِ خویش به او پیوستیم
جز بودن با تو من نمیخواهم هیچ
از زندگی بی تو نمیدانم هیچ
گر چه همهی زندگیام هیچ شده
از هیچ به جز هیچ نمیفهمم هیچ