باز یک شروع
ساده مثل سادگی
یک شروع با: "سلام؛ حالتان؟"
یا شروع با: "چطوره حال و روزتان؟"
"میشناسمت گمان کنم ... چه بود
اسمِتان؟"
از همین بهانههای ساده میشود شروع
قصّهی رفاقت دو دوست
قصّهی شروع خنده ـ گریههای ماندنی
راه رفتنِ درونِ کوچهباغهای کودکی
خاطرات خیسِ بچّگی
رو به روی هم نشستن و نگاههای عمقدار
دست در درون دست و سینه روی سینههای داغدار
...
.
.
.
آه ... انتهای رابطه
سخت مثل سادگی!
انتهایِ با کلامِ: "در پناهِ حق!"
"با امیدِ دیدنِ دو بارهات"
یا کلامهای سادهی یواشکی:
"بعدِ رفتنت چگونه من ... ؟"
"بی تو میتوان مگر ... ؟"
میشود تمام
ارتباطهای ساده
ساده و ...
23/11/85 ـ 18:30
|