«سرد مشو!»
ای همسفر! اصل رهایی: چموش باش
آرام و نرم، به کناری؟ به جوش باش
این انتهایِ غربت است و شروع ترانهها
آماده شو، و در پی بانگِ سروش باش
لحظَهتْ فرا رسد که تو با من یکی شوی
تو سرد مشو، و تماما به هوش باش
تاریخ انقضایِ دلم رو به آخر است ...
فکری به من مکن، و سراپا به گوش باش
اوراق خاطرههایم شمردنی است
چون خط شکن، همه داد و خروش باش
بوی حضور میرسد و بویِ تازگی
غره مشو، منتظرِ شُرب و نوش باش
13 فروردین 85
|