«گریه»
حضورِ سایهی من بچهوار میگرید
نشسته خواهر تو بر مزار میگرید
هوا گرفته و آن ابرِ بر فرازِ زمین
برای سادگی روزگار میگرید
گلابشیشهای از دست من زمین افتاد
شکست و شیشهی آن در کنار میگرید
همو که قبر تو را میکَنَد، به آرامی
گمان کنم که تنش در غبار میگرید
نشسته کوهِ صبوری کنار و ای دل، آه
غمیده است و چو ابر بهار میگرید
رسید دخترکی یک انار تعارف کرد
نگفت چشم درون انار میگرید
26 اردیبهشت 85 |