در عالم شعر و ادبیات، بداعت و ابداعِ سبک و شیوه ای نو (چه در ساختار و قواعد زبانی و چه در مفهوم) همیشه تحولی ژرف را ایجاد کرده و توانسته است به دریای ادبیات، جوش و خروشی نوین را نوید دهد. به عنوان بزرگترین نمونه ی تحول در عصر معاصر، می توان به فعالیت نیما اشاره کرد که منجر گردید تا مسیری نو در فرا روی شاعران و شاعرکان باز شود و تحولی جدی در سیر شعر فارسی ایجاد گردد.
نمی خواهم مقاله نویسی راه بیندازم و از تحول در ادبیات سخن بگویم؛ اما این مقدمه ی کوتاه را بهانه ی قرار دادن چند شعر می کنم که سعی شده است تا در آن ها پیوندِ مفهومی جدیدی میان فلسفه و ادبیات ایجاد گردد. در این گونه اشعار که در ادامه و طی چند روز آینده نمونه هایش را در وبلاگ قرار می دهم، با استفاده از برخی اصطلاحات و مفاهیم فلسفه ی اسلامی به نوعی شاعرانه سخن گفته شده و شاعرانه سروده شده است.
قابلِ ذکر آن که این پیوند، هنوز خام است و تا پختگی اش فاصله ای بسیار دارد و نیازمند نقد و راهنمایی اساتید فن و شاعرانِ محترم. قابل ذکرتر آن که گاه نمونه هایی از این گونه پیوندها را در کارنامه ی برخی شاعران دیده ام؛ اما نبودِ مجموعه ای از این دست و گاه کم بار بودن اشعار، باعث شده است تا اغنا نشوم و لذت کافی را نبرم. امیدوارم این ضعف ها در نمونه هایی که عرضه می کنم نباشد و اگر هم هست با تذکر شمایان رفع شود.
و این هم به عنوانِ اولین نمونه:
«محال»
"تو" واجبی،
به غیر
"من" ممکنم،
به تو
این "ما"، ولی ... محال.