جدا

 

برای: سیدمحمدحسین موسوی‌فراز

 

«جدا»

 

ما گرچه جداییم ز هم، یا ز دگرها

بنشین به کناری، تو جدا از همه گرها

با هم‌نفس هم شدن و با دم و دم‌گیر

می‌خواستم از یار بگویم، ز خبرها

این شعر و غزل گر چه حریمِ تو شکانده

تا باشی از این لحظه چو آن باده به سرها

سخت است برای تو که یک عمر جدایی

از خویش، ازین شعر، وز این دار به برها

امروز اگر چه سر عاشق شدن افتد

باشد که گرفتار بیاییم به فَرها

دین و دل و دنیا و حریف و می و ساقی

در شعر قدیم است نصیبِ همه زرها

من منتظرم تا که «سکوت» از تو بیفتد

در دام نگاهی که زیاد است ز هرها

 

26 تیر 85