شدن

 

«شدن»

 

فالی برای دلْ‌‌خوشی خویش می‌شوی

هر بار بی‌دل و دلْ‌‌ریش می‌شوی

دنبالِ تازگیِ ‌عطرِ یک نگاه

دیوانه‌وار، همرهِ‌ تشویش می‌شوی

وقتی که درد، دینِ جدیدِ زمین شود

تو معتقد به ساحتِ ‌آن کیش می‌شوی

وقتی که نامرادی‌ات از او به سر رود

تو در گناهْ‌ کردنِ از او، پیش می‌شوی

وقتی که نفرت تو ازدیاد یافت

گرگی به رنگْ در آمده و میش می‌شوی

وقتی حریف دردِ زمان، عقلِ تو نگشت

هو هو کنان تو در پی درویش می‌شوی

 

6 مرداد 85